سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تابستان روستا

ماه آخر تابستان که می شد فصل انگور بود و برداشت گندم. مزرعه های گندم که تمام می شدند دور آخرین بوته های گندم آب می ریختند و با خواندن شعری(زمین لر اولدو کالا، برزگر لر گورمسین درد و بلا) چیدن گندم تمام میشد. بچه که بودیم یکی از شیرین ترین لحظه های زندگی مان بود.

 

امروزه دیگر خبری از آن مراسمات نیست، با وجود دستگاههای برداشت گندم هم رفاه مردم زیاد شده و هم بهره وری بالا رفته و مردم اقتصادی تر فکر می کنند.

دیش های ماهواره پشت بامها نشان میدهد تکنولوژی علاوه بر رفاه، بر فرهنگ مردم روستا هم بی تأثیر نیست که البته در مورد خوب یا بد بودن تأثیر آن فقط باید امیدوار بود جای محفلهای شبانه و شب نشینی ها و بگو بخندهای با صفای مردم را نگیرد.


» نظر

تاریخچه روستای رزج

تا کنون کتاب، سند و یا نوشته ی مستند و معتبری که روایتگر تاریخ و یا وجه تسمیه این روستا باشد توسط هیچ کسی ارائه نشده است و همه روایتها و تاریخچه این روستا به خاطرات قدیمی ها بر می گردد که بعضاً سینه به سینه از چندین نسل به نسل حاضر منتقل شده است.

بدلیل موقعیت جغرافیایی مناسبی که این روستا از نظر قرار داشتن در کوهپایه، تأمین آب، دامداری و کشاورزی داشته است به نظر می رسد قدمت آن بیش از هزار سال است.

رزج نیز همچون ایران در طول تاریخ حیات خود دستخوش ناآرامی های بسیاری بوده است. ظاهراً اینجا نیز از حمله مغول در امان نبوده و در زمان حمله روسها با توجه به عدم وجود قدرت مقابله و وسیله دفاعی،  افراد سالخورده و کودکان را درون چاه های مخصوصی پنهان می کردند و بقیه افراد به دامنه کوهها پناه می بردند و عقیده شان بر این بود که روسها از گربه سیاه می ترسند و به همین خاطر از کوه بالا نمی روند.

احتمالاً واقعیت امر چیز دیگری بوده است و آن اینکه سربازان روس غذا و لوازم مورد نیاز خود و اسبهایشان را برداشته و دیگر نیازی نمی دیدند به مردمی که به کوهها پناه برده اند حمله کنند.

ظاهراً پس از این جریانات اتفاق مهم دیگری در این روستا رخ نداده و مردم به زندگی آرام خودشان مشغول بودند. البته بجز چند مورد اختلافات طایفه ای که مردم به دو یا چند دسته تقسیم شده اند و گاهاً این درگیریها سالها ادامه داشته است.


» نظر

روستای رزج

 

 

روستای کودکی

چهره جدید روستای رزج هرچند با آن روستای دوران کودکیت خیلی فرق می کند ولی با خاطرات دوران کودکیت پیوند همیشگی دارد، خاطراتی که هرچند وقت که مرور می کنی رنگ تازه ای به زندگیت می بخشد.

در این وبلاگ سعی شده تاریخچه، اماکن( ماجان اوو، دربند، گدیک، میدان و ...) آداب و رسوم سنتی و مذهبی( ایام عید و چهارشنبه سوری، ایام محرم و روز عاشورا و تعزیه، دلدل ایزی، نشانگاه و ...) شخصیتهای قدیمی این روستای خاطره انگیز که حرف هر کدام حرف طایفه شان بلکه حرف تمام مردم روستا بود، معرفی شود.

 روستایی که همه فصلهای آن زیبایی های خاصی داشت. زمستان های پربرف که گرمابخش آن کرسی های ذغالی و روشنی بخش شبهای آن چراغهای زنبوری یا همان چراغ توریهای نفتی و گردسوز بود. شب نشینی هایی که مردم با چراغهای فانوس از کوچه های پربرف می گذشتند به امید دور هم بودن و نقل قصه های قدیمی(ملک محمد، ملانصرالدین و ...) در کنار کرسی، و کشمش و گردو و ... روی کرسی.

 


» نظر